اگر زمان در دستانم بود
از میان آن کودکیم را میجستم
و اگر مرا توانی بود، کودک میماندم.
هوای تازه دلم خواست
بی تو میمیرم
صدا بزن که به آهنگ توست تقدیرم
تنهایی؛ اتاق بزرگ و تاریکیست که تو در آن با تمام چیزهایی که دوست داری و دوست نداری زندانی شدهای.
سینهاش دریا؛ زلفش دریا؛
قایق کوچک من چگونه تاب بیاورد طوفان را؟
چشمانش آسمان؛ لبانش آسمان؛
بال شکستهی من چگونه تاب بیاورد طوفان را؟
خشمش باد؛ قدمهای رفتنش باران؛
کلبهی بیسقف من چگونه تاب بیاورد طوفان را؟