روزی چند وعده حرفهایم را میخورم، اما سیر نمیشوم . . . !
به دنیا آمدیم که تفریح کنیم و خوش باشیم،
اما به خاطر اینکه از شر کنجکاوی دیگران خلاص شویم فعلا تفریح را کنار گذاشته و مثل دیگران زندگی میکنیم
تو که این متن را نمیخوانی اما بدان آدمها که همینجوری عاشقت نمیشوند بنده خدا، آدمها که همینجوری دلشان پرپر نمیزند برایت؛ باید بجنگی برایشان
آدمها که همین جوری دلتنگت نمیشوند، همینجوری که آدم حسابت نمیکنند
گاهی آدمها در اوج هرج و مرج همینجوری کاری نمیکنند که تو خوشت بیاید
تو هم این قدر بیقاعده نباش، الکی دل نبند به آدمهایی که همش راه میروند و یک لحظه نمیشینند هوا بخورند
نباید اشتباه فکر کنیم، اصلا بیا یک قول بهم بدهیم! بیا اصلا فکر نکنیم! چطور است؟ بعد همینجوری برویم توی کوه و دشت اولین پرتگاه که رسیدیم با هم بپریم پایین! قول دادی که فکر نکنی پس سوال هم نپرس
آدمی که فکر نمیکند سوال پرسیدنش چه صیغهایست؟
بیا وقتی خودمان را پرت میکنیم پایین کاری به کار آینده از دست رفته نداشته باشیم
بیا اصلا تصور کنیم آینده ته همین پرتگاه منتظر ما چهار زانو نشسته و دارد سیگار میکشد، چایی هم دم کرده آماده
رسیدیم آن پایین دستم را محکم بگیر، شنیدم ته پرتگاه شلوغ است، همه این آدمها که میبینی آخرش میایند اینجا با آینده چایی بخورند و سیگار بکشند، دستم را محکم بگیر و به هیچ چیز فکر نکن، من هم فکر نمیکنم تو هم فکر نکن
جایی میرسه که تمام وجود خودتو توی یه چرخه منتهی به عدم میبینی
اینکه بودنت نه برای خودت فایده داشته باشه و نه برای دیگران و نه حتی برای این چرخه منتهی به پوچ
یه جایی همین حوالی چشم چشم کنی که شاید یکی هم فکرش سمت تو باشه.
جایی میرسه که تمام دوست داشتن پدر و مادر رو هم از روی عادت همیشه دیدنت میدونی، خواهر و برادر رو دوست داری چون همیشه وجودشون توی زندگی بوده و بدون اون عادی نیست! نه که علاقهای باشه، حسابی سرد باشی
اینکه یه موجود بیمصرف باشی که چق و چق کلیدهای روی کیبورد رو فشار بده تا کلمات اراجیف ذهن معدومش رو پشت سر هم بچینه تا یه چیزی از آب در بیاد و بفرسته برای همه کسایی که نه به دردش میخوردن و نه به دردشون میخوره
فکر کردن به این چیزها آدم رو خشن میکنه و عصبی
جوری که هیچ توجیهی برای محبت کردن به آدمهایی که هیچ تاثیری برای تو ندارند، نداری! اینکه دل آدمهایی که نه به درد تو میخورند و نه به درد خودشون رو بشکنی